زندگی وعلوم رایانه

این وبلاگ تقریبا تخصصی است و در گوشه کنار آن جک و پیام زیبا گذاشته می شود

زندگی وعلوم رایانه

این وبلاگ تقریبا تخصصی است و در گوشه کنار آن جک و پیام زیبا گذاشته می شود

فقط خانم ها بخوانند!

نکته

باور کنید که من ضد زن نیستم فقط یه نفر برایم ایمیل زده بود گفتم که حیفه نخونید

خانمی در زمین گلف مشغول بازی بود. ضربه ای به توپ زد که باعث پرتاب توپ به درون بیشه زار کنار زمین شد. خانم برای پیدا کردن توپ به بیشه زار رفت که ناگهان با صحنه ای روب رو شد.

قورباغه ای در تله ای گرفتار بود. قورباغه حرف می زد! رو به خانم گفت؛ اگر مرا از بند آزاد کنی، سه آرزویت را برآورده می کنم.

خانم ذوق زده شد و سریع قورباغه را آزاد کرد. قورباغه به او گفت؛ نذاشتی شرایط برآورده کردن آرزوها را بگویم. هر آرزویی که برایت برآورده کردم، ۱۰ برابر آنرا برای همسرت برآورده می کنم!

خانم کمی تامل کرد و گفت؛ مشکلی ندارد.

 

آرزوی اول خود را گفت؛ من می خواهم زیباترین زن دنیا شوم.

قورباغه به او گفت؛ اگر زیباترین شوی شوهرت ۱۰ برابر از تو زیباتر می شود و ممکن است چشم زن های دیگر بدنبالش بیافتد و تو او را از دست دهی.

خانم گفت؛ مشکلی ندارد. چون من زیباترینم، کس دیگری در چشم او بجز من نخواهم ماند. پس آرزویش برآورده شد.

بعد گفت که من می خواهم ثروتمند ترین فرد دنیا شوم. قورباغه به او گفت شوهرت ۱۰ برابر ثروتمند تر می شود و ممکن است به زندگی تان لطمه بزند.

خانم گفت؛ نه هر چه من دارم مال اوست و آن وقت او هم مال من است. پس ثروتمند شد.

آرزوی سومش را که گفت قورباغه جا خورد و بدون چون و چرایی برآورده کرد.

خانم گفت؛ می خواهم به یک حمله قلبی خفیف دچار شوم!

نکته اخلاقی: خانم ها خیلی باهوش هستند. پس باهاشون درگیر نشین.

قابل توجه خواننده های مونث؛ اینجا پایان این داستان بود. لطفاً ادامه مطلب را ببندید و برید حالشو ببرید.

.

..

.

.

..

.

 

.

.

.

.

.

.

.

.

.

.

 

سلام  

اول اینکه بگم جواب کاردانی به کارشناسی اومد و خدا کمکم کرد با رتبه۳ رقمی بنده مجاز شدم اما متاسفانه انتخاب رشته تکیمل شده دادم یکی دیگه برام پر کرد اون آقای با دقت هم به جای دو رقم آخر کد رشته من عوض شده  و من مشهد قبول شدم  

آخ از وقتی جواب ها اومده انگار غم عالم تو دلم نشسته  

من از اینکه بخوام برم مشهد درس بخونم ناراحت نیستم این خانواده ام هستند که من را بیچاره کردن  

آخه مامانم مریضه نمی تونم تنهاش بذارم  

وقتی رتبه ها اومد گفتم تهران قبول می شم  

اما حالا .... 

می خوام بذارم علمی کاربردی بخونم  

فقط برام دعاکنید

داستان ازدواج یک دانشجوی رشته مهندسی صنایع

 

پدر : دوست دارم با دختری به انتخاب من ازدواج کنی
پسر(دانشجوی رشته مهندسی صنایع): نه! من دوست دارم همسرم را خودم انتخاب کنم

پدر: اما دختر مورد نظر من، دختر «بیل گیتس» است
پسر: آهان اگر اینطوریه، قبول است

پدر به نزد بیل گیتس می رود و می گوید
پدر: برای دخترت شوهری سراغ دارم
بیل گیتس: اما برای دختر من هنوز خیلی زود است که ازدواج کند

پدر: اما این مرد جوان، قائم مقام «مدیرعامل بانک جهانی» است
بیل گیتس: اوه، که اینطور! در این صورت قبول است

 

بالاخره پدر به دیدار مدیرعامل بانک جهانی می رود


پدر: مرد جوانی برای سمت قائم مقام مدیرعامل سراغ دارم
مدیرعامل: اما من به اندازه کافی معاون دارم

پدر: اما این مرد جوان داماد «بیل گیتس» است
مدیرعامل: اوه، اگر اینطور است، باشد

و معامله به این ترتیب انجام می شود

نتیجه اخلاقی: حتی اگر چیزی نداشته باشید باز هم می توانید چیزهایی بدست آورید. اما باید روش مثبتی را برگزینید